کد مطلب:142068 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:164

حسین و نیایش
حسین (ع) به جای خویش بازگشت و تمام شب را به نماز و درخواست آمرزش و نیایش گذراند. یارانش نیز همچون وی، نماز می گزاردند، نیایش می نمودند و از خدا آمرزش طلب می كردند. [1] .

راوی گفت: آن شب، صدای ناله و زمزمه و نیایش حسین و یارانش تا بامداد همچون آوای زنبور عسل به گوش می رسید، گروهی در ركوع بودند و برخی سجده می كردند، و دیگران ایستاده و یا نشسته و یا به عبادت سرگرم بودند.

آن شب سی و دو نفر از سربازان عمر سعد كه گذارشان به خیمه های حسین (ع) افتاد، تحت تأثیر این شور و حال قرار گرفتند، آری از ویژگی های حسین (ع) این بود كه نماز بسیار می گزارد و دارای صفات عالی و كامل بود. [2] .

ضحاك بن عبدالله مشرقی گفته است: در آن شب سواری چند، از سوی ابن سعد كه


برای مراقبت از ما، مأمور شده بودند، از كنار خیمه های ما گذر كردند، در آن هنگام حسین (ع) مشغول خواندن این آیه از قرآن بود:

«و لا یحسبن الذین كفروا انما نملی لهم خیرا لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا و لهم عذاب مهین. و ما كان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب جز این نیست كه مهلت دادیم به ایشان تا بر گناهانشان بیفزایند و برای آنها عذابی خوار كننده خواهد بود. خداوند مؤمنان را وانگذارد بر آنچه كه شما بر او هستید، تا آنكه پلید را از پاك جدا گرداند» آل عمران / 178.

مردی از لشكریان دشمن كه به دیده بانی از ما گماشته بودند، آن را شنید؛ پس گفت: به خدای كعبه سوگند! كه پاكیزگان ما هستیم و از شما جدا گردانده شدیم!

ضحاك می گوید: من او را شناختم و به بریر بن خضیر گفتم: آیا این شخص را می شناسی؟

گفت: نه!

گفتم: این ابوحرب سبیعی عبدالله بن سمیر [3] نام دارد، و او قهرمانی شوخ طبع، بزرگزاده، دلاور و خون ریز است، و سعید بن قیس، چندی او را به خاطر جنایتی كه مرتكب شده بود زندانی كرد.

پس بریر بن خضیر گفت: ای فاسق! تو را خدا از پاكیزگان قرار داد؟

- تو كیستی؟

- من بریر بن خضیر هستم! [4] .

- انا لله...! بر من گران است كه تو هلاك شوی بخدا، ای بریر! بخدا سوگند خود را


نابود كردی!

- ای اباحرب! آیا برای تو (چنان توفیقی) بوده است كه از گناهان بزرگ، بسوی خدا توبه كنی؟ بخدا سوگند ما از پاكان هستیم و شما از پلیدان می باشید.

- من نیز بر آن گواهی می دهم!

- وای بر تو! آیا این شناخت تو از حقیقت، چه سودی برایت خواهد داشت؟

- جانم به قربانت! پس (اگر سخن تو را بپذیرم و بسوی شما بیایم) چه كسی همدم یزید بن عذره عنزی باشد! كه او هم اكنون با من است.

- خداوند اندیشه تو را همواره زشت گرداند! كه شخص سبكسر و نادانی هستی! پسص از این سخنان، او ما را واگذاشت و دور شد، و آن شب در لشكر دشمن، عزرة بن قیس احمسی، به نگهبانی از ما گماشته شده بود. [5] .


[1] ارشاد، ص 232. طبري، ج 5، ص 421.

[2] لهوف، ص 41.

[3] در تاريخ طبري، عبدالله بن شهر ضبط شده است.

[4] ارشاد، ص 233، طبري، ج 422، 5.

[5] طبري،ج 5، ص 422.